حدیث قلم و کاغذ
حدیث قلم و کاغذ یا حدیث قرطاس یا فاجعه پنجشنبه[۱] (به عربی: رزية يوم الخميس) به رویدادی اشاره دارد که محمد کمی پیش از مرگش درخواست کرد تا چیزی بنویسد، اما عمر بن خطاب آن را رد کرد. حدیث در هر دو مذهب تشیع و تسنن یاد شدهاست. و برخی آن را «یکی از پنهانترین صحنهها در تاریخ اسلام» میدانند.[۲] شرح رخدادمحمد در سال ۶۳۲ میلادی بیمار شد و سلامت او در روز پنجشنبه به شدت تغییر کرد. گزارش شدهاست که محمد درخواست قلم و کاغذ کرده تا بیانیهای بنویسد که مانع از گمراهی امت اسلام بشود.[۳] عمر بن خطاب با توهین به محمد پاسخ داد: «بایستید! این مرد [محمد] هذیان میگوید. کتاب خدا برای ما کافی است.[۴] برخی از حاضران به عمر گفتند: «از دستور رسولالله اطاعت کن» و بحث و جدلی درگرفت.[۵] در این هنگام محمد به حاضران میگوید: «بروید و من را تنها بگذارید.»[۶]
رویداد بعدیپس از مرگ محمد، بعضی از صحابه پیکر او را در هنگام مراسم کفن و دفن ترک کردند و به سقیفه رفتند. در آنجا، عمر با ابوبکر بیعت کرد.[۱۰][۱۱] نقدبرخی از عالمان شیعه و سنی معتقدند که بر اساس متن قرآن امی بودن محمد به معنای سواد نوشتن او بودهاست.[۱۲][۱۳] از طرف دیگر برخی معتقدند امی بودن از لقب شهر مکه (امالقری) گرفته شده و محمد هم میتوانسته بخواند و هم بنویسد.[۱۴] دیدگاههابه گفته مسکینزدا، نافرمانی از محمد در این حادثه توسط برخی از نویسندگان اهل سنت، مانند ابن حزم، کماهمیت جلوه داده شده یا به نگرانی صحابه برای فشار بیش از حد بر محمد که بیمار بود از سوی دیگران، مانند حلبی، نسبت داده شدهاست.[۱۵] برخی، مانند بلاذری، در عوض پیشنهاد کردهاند که محمد قصد داشته ابوبکر را به عنوان جانشین خود تعیین کند.[۱۶] در منابع شیعه، این حادثه به عنوان یک مصیبت و فرصت از دست رفته برای تعیین علی به عنوان جانشین شدهاست.[۱۷] ویلفرد مادلونگ این دیدگاه را تأیید میکند و مینویسد که عمر بعداً به ابنعباس توضیح داد که محمد قصد دارد علی را به عنوان جانشین خود معرفی کند و او عمر به دلیل اعتقاد به اینکه اعراب علیه علی قیام خواهند کرد از این امر جلوگیری کرد.[۱۸] لزی هزلتون هم دیدگاه مشابهی دارد.[۱۹] در اهل سنت، این حدیث با ظهور سیاست اجتماعی که پس از مرگ محمد صورت گرفت، مرتبط شدهاست. به گفته مسکینزدا بحث این است که محمد تلویحاً با نحوه عمل جامعه مسلمانان (امت) پس از مرگش موافقت کرده بود؛ بنابراین، از دیدگاه اهل سنت، این حدیث با ظهور احادیثی منسوب به محمد، مانند «امت من هرگز بر خطا توافق نمیکنند» پیوند دارد، اندیشهای که توسط متکلمینی چون ابن حزم و ابن سید الناس تداوم یافتهاست.[۲۰] در مقابل، اگرچه قرآن به مؤمنان توصیه میکند که برخی از مسائل را با مشورت حل و فصل کنند، به گفته مادلونگ، جانشینی محمد ممکن است یکی از آنها نباشد. این امر با انتخاب جانشینان برای پیامبران گذشته توسط خدا در قرآن تثبیت شدهاست.[۲۱] به گفته میسکینزدا، نقطه کانونی داستان، پرسش از مرجعیت دینی محمد است که نمونه آن این جمله عمر است که «تو قرآن داری، کتاب خدا ما را بس است». او پیشنهاد میکند که پیام این روایات این است که قرآن برای هدایت مسلمانان کافی است.[۲۲] از سوی دیگر، هزلتون استدلال میکند که قرآن کافی نیست، زیرا با عمل محمد (سنت) پس از مرگ او تکمیل شدهاست.[۲۳] مسلمانان شیعه با استناد به حدیث ثقلین، این موضوع را با سیره امامان خود تکمیل میکنند که در آن از مسلمانان خواسته شدهاست که پس از او از قرآن و اهل بیت او راهنمایی بگیرند.[۲۴] جستارهای وابستهپانویس
منابع
|