فهرست مسئلههای حلنشده در فلسفهفهرستی از مسائل حل نشدهٔ فلسفه بر پایهٔ زمینه آنها:
زیباییشناسیذات باوریذاتباوری در هنر، به معنایِ آن است هنرمند، برایِ یک شیء به دنبالِ حقیقتِ آن باشد. ذاتباوری یکی از مفهومهایِ مهمِ نهفته در هنرِ انتزاعی است. به عنوانِ مثال برخی از تاریخنگاران، معتقدند که پیت موندریان، جهانِ اطرافاش را از دیدگاهِ ذاتباورانه میدیدهاست. نقاشیهایِ او با نامِ درختان (۱۹۱۲) تنه از خطها و نیمدایرهها ساخته شدهاست که در ظاهر هیچ شباهتی به درخت ندارد، اما موندریان، ذاتِ درخت را که خطهاییِ افقی و عمودی میدیدهاست، به تصویر کشیده. معرفتشناسیافلاطون، در تهتتوس، منون و دیگر مکالمههایِ خود، عنوان کرد که معرفت را میتوان به شکلِ «باورِ صادقِ موجه» صورتبندی کرد. بیش از دو هزار سال، فیلسوفانِ پس از افلاطون، پذیرفته بودند که شرطِ لازم برایِ آنکه به شناختِ چیزی دست یافته باشیم، آن است که شناختِ ما بر مبنایِ «موجه بودن»، «صادق بودن» و «باور داشتن» بنا شده باشد. مسئله شر پرسش چگونگی وفقدادن وجود شر و رنج با خدایی قادر مطلق، خیرخواه مطلق و دانای مطلق است. آنطور که اولین نطق شناختهشده از آن توسط فیلسوف یونانی اپیکور میگوید: «آیا خدا خواهان جلوگیری از شر است، اما قادر نیست؟ پس او قادر مطلق نیست. آیا قادر است، ولی خواهان نیست؟ پس او بدخواه است. آیا هم قادر است و هم خواهان است؟ پس از کجا شر میآید؟ آیا نه قادر است و نه خواهان؟ پس چرا او را خدا می گوییم؟» که این را دیوید هیوم به وی نسبت داده و معروف کرده است. یک برهان شر ادعا میکند که چون شر وجود دارد، یا خدا وجود ندارد، یا خدا همه آن سه ویژگی گفتهشده را ندارد. سهگانه مونشهاوزنسهگانهٔ مونشهاوزن، استدلالی است که تلاش میکند نشان دهد حتی در زمینههایی همچون منطق یا ریاضی هم ما راهی برایِ اثباتِ یک گزاره نداریم؛ بنابراین استدلال، برایِ اثباتِ هر گزارهای سه راه بیشتر نداریم: یا باید گرفتارِ دور شویم، یا گرفتارِ تسلسل یا اینکه مجبوریم به اصلهایِ اثباتنشده به عنوانِ پایهٔ اثبات، رو بیاوریم. به این ترتیب، هیچ اثباتِ حقیقیای برایِ یک گزاره وجود ندارد. اخلاقبه نظر میرسد که برخی از مردم، در شرایطی به دنیا میآیند، زندگی میکنند و وضعیتهایی را تجربه میکنند که میتواند سبب شود رفتارِ آنها در یک وضعیتِ اخلاقیِ خاص، ناپسند تلقی شود، در حالیکه آن رفتار کاملاً خارج از کنترلِ آنها بودهاست. فلسفه زبانبیاعتقادی موراین پارادوکس نخستین بار توسط جورج ادوارد مور بیان شد و هر چند در ابتدا، چندان موردِ توجه قرار نگرفت، اما زمانی که مور، آن را باشگاهِ علومِ اخلاقیِ کمبریج، به ویتگنشتاین ارائه کرد، ویتگنشتاین را بسیار تحتِ تأثیر قرار داد. این پارادوکس دراینباره است که جملهٔ «آلبانی مرکزِ نیویورک است، اما من به آن باور ندارم.» جملهای نیست که لزوماً نادرست باشد، با این وجود به نظر میرسد که جملهای پذیرفتنی نباشد چراکه گوینده نمیتواند بهطورِ همزمان، هم ادعا کند که آلبانی مرکز نیویورک است و هم آن را قبول نکند. فلسفه ریاضیشیهایِ ریاضیعددها، مجموعهها، گروهها، نقطهها و دیگر شیءهایِ ریاضی چه هستند؟ آیا آنها شیءهایِ واقعی هستند یا تنها روابطی هستند که در تمامِ ساختارها وجود دارند؟ اگرچه چندین دیدگاهِ مختلف دراینباره وجود دارد، اما این دیدگاهها را تقریباً، میتوان در دو مکتبِ فکریِ زیر خلاصه کرد: متافیزیکپارادوکسِ سوریتس، یا پارادوکسِ کپهٔ کاه، مسئلهای است دربارهٔ اینکه ما چهطور یک «چیز» را تعریف میکنیم؟ آیا یک کپهٔ کاه، یک کپهٔ کاه باقی میماند، اگر ما یک عدد از کاههایِ آن را برداریم؟ اگر پاسخ مثبت است، آنگاه، آیا اگر یک کاهِ دیگر را هم برداریم، باز هم یک کپهٔ کاه داریم؟ اگر ما همینطور به کارِ خود ادامه دهیم، در نهایت به مرحلهای میرسیم که دیگر با یک تودهٔ کاه مواجه نیستیم، اما مسئله این است: دقیقاً در کدام نقطه، دیگر با یک کپهٔ کاه مواجه نیستیم؟ اگر چه این مسئله، در ابتدا ممکن است سطحی به نظر برسد، اما با موضوعی مهم و بنیادین در ارتباط است: این که ما چهطور میتوانیم اشیاء را تعریف کنیم. فلسفه ذهنآگاهیآگاهی را راز و دشوارترین مسئله فلسفه ذهن دانسته اند. مسئله ذهن-بدنمسئلهٔ ذهن-بدن، مسئلهای است که در حوزههایِ متافیزیک و فلسفهٔ ذهن مطرح میشود و طراحِ آن در شکلِ امروزیناش، معمولاً رنه دکارت پنداشته میشود. مسئله از آنجا شروع میشود که به نظر میآید، ویژگیهایِ ذهنی، ویژگیهایِ کاملاً متفاوتی نسبت به ویژگیهایِ فیزیکیِ جهان هستند. ذهنِ انسان، چیزی متفاوت و فراتر از دیگر چیزهایِ مادی به نظر میرسد. اما در عینِ حال، پیشرفتها در زمینهٔ علومِ عصبی، نشان دادهاست که ارتباطِ تنگاتنگی بینِ بخشهایِ معینی از مغز، با بخشهایِ معینی از حالتهایِ ذهنیِ انسان وجود دارد. سؤال این است که واقعاً چهطور این دو دستهٔ (حداقل در ظاهر) کاملاً متفاوت از چیزها، میتوانند بر رویِ هم تأثیر بگذارند؟ تأثیری که هر کدام بر دیگری دارد تا چه حد است؟ آیا مغز کاملاً ذهن را کنترل میکند یا نه؟ آیا ذهن چیزی فراتر از مغز (مثلاً یک روح) است یا نه؟ شناخت و هوشمصنوعیاگرچه این مسئله صورتبندیِ سادهای دارد، اما خود باعث پدید آمدن یک شاخهٔ جدید علمی شدهاست. نخست، آنکه هوش چیست و شرط لازم برایِ هوشمند بودنِ یک موجود چیست؟ به علاوه چه رابطهای بینِ هوش و آگاهی وجود دارد و آیا هوشمند بودن، شرطِ لازم برایِ آگاهی است یا نه؟ سؤال دوم این است که چگونه ناظرِ خارجی میتواند این شرطها را آزمایش کند؟ آزمونِ تورینگ معمولاً به عنوانِ آزمایشی برایِ سنجشِ آگاه بودن یا آگاه نبودنِ یک موجود، مطرح میشود، هرچند که برخی آن را آزمایشی کافی نمیدانند. فلسفه علممسئله استقراءمسئلهٔ استقراء، مسئلهای فلسفی است دربارهیِ اینکه آیا استدلالِ استقرایی به شناخت منجر میشود؟ به عبارتِ دیگر این مسئله دربارهیِ این است که آیا ما موجهایم که استدلالهایی از نوعِ زیر انجام دهیم:
به عبارتی مسئله این است که از کجا میدانیم که فردا، باز هم خورشید طلوع خواهد کرد؟ منابعمشارکتکنندگان ویکیپدیا. «List of unsolved problems in philosophy». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۱.
|