سلسله گورکانیان هند که به آن امپراتوری مغول، امپراتوری بابُری یا تیموری نیز گویند، آخرین امپراتوری دوران طلایی اسلام است که بهدست شاهزادگانی از دودمان تیموریان، در هندوستان ایجاد شد. حکمرانان این سلسله از ۱۵۲۶ میلادی تا ۱۸۵۷ میلادی در بخش بزرگی از شبهقارهٔ هند شامل کشورهای امروزی هند، پاکستان، بنگلادش و افغانستان فرمانروایی کردند.[۱]
دوران شکوه امپراتوری گورکانی تا اواسط پادشاهی اورنگزیب عالمگیر بود و کشور هند که در روزگار اکبرشاه، شاه جهان و اورنگزیب سیر تمدن را آغاز کرده بود، پس از آن تدریجاً رو به ضعف نهاد. اروپاییان به این دوره مغول کبیر میگویند و پس از آن را، که از قدرت این امپراتوری به شدت کاسته شد، دوران مغول صغیر مینامند. بهادرشاه دوم آخرین فرمانروای گورکانی بود که در سال ۱۸۵۷ میلادی حکومت را به بریتانیا واگذار کرد.
گورکانیها دارای رابطه بسیاری با دودمانهای حاکم در راجپوت و ایران داشتند و ازدواجهای سلطنتی میان ایشان برقرار بوده.[۲][۳] در حالی که دو پادشاه نخست این دودمان، بابر و همایون گورکانی، دارای تباری از آسیای میانه (مردم ترک) بودند، اکبر نیمه ایرانی بود، جهانگیر نیمهایرانی و یکچهارم ایرانی بود و به همین ترتیب شاه جهان سهچهارم راجپوت بود.[۴]
در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میلادی، گورکانیان هند به اوج اعتلای خویش رسیده بودند و شبهقاره هند را از بنگال در شرق تا کابل و سند در غرب و از کشمیر در شمال تا رود کاوری در جنوب به دست داشتند.[۵] جمعیت تحت قیادت آنان میان ۱۱۰ تا ۱۵۰ میلیون نفر تخمین زده شده (که در حد یکچهارم جمعیت آن دورهٔ جهان بوده) و ۳٫۲ میلیون کیلومتر مربع مساحت این امپراتوری بوده.[۶]
امپراتوری گورکانیان مغول
گورکانیان توسط بابُر، که شاهزادهای تیموری از توران یا ترکستان بود، تأسیس شد. بابر از نسل تیمور لنگ بود و ارتباط خاندانی میان وی با جغتای، دومین امپراتور مغول و فرزند چنگیز خان، از سوی مادری برقرار بود.[۷] او در سن چهارده سالگی به همراه شیبانی خان راهی جنوب شده و در کابل جای گرفت. سپس به افغانستان رفته و از تنگه خیبر به سوی هند تاخت.[۷] او نخست در ۱۵۲۶ میلادی در نبردی موفق به فتح پانیپت شد.[۷] اما مشکلات جنگ اجازه تحکیم قدرت را به او نمیداد.[۷] این مشکلات در زمان جانشین او، نصیرالدین همایون، خود را نشان دادند.[۷] شورشیان علیه همایون قیام کردند و او به درگاه صفویان پناهنده شد که این مسئله موجب نفوذ حاکمان غرب آسیا در درگاه گورکانی شد. در سال ۱۵۵۵ همایون توانست با کمکهای ایران امپراتوری خود را احیا کند ولی اندکی بعد درگذشت.[۷] پسر همایون، اکبر کبیر، تحت نظارت محمد بیرام خانخانان در این هنگام به حکومت رسید.[۷]
اکبر از طریق جنگ و دیپلماسی امپراتوری را گسترش داد و تمامی شبه جزیره هندوستان را تا مرز رود گوداواری به آن ضمیمه کرد. او از اصلاحات فرهنگی حمایت کرد و گروهی جدید از اشراف را پدیدآورد و هندوهای وفادار به خود را به دربار کشاند.[۷] در همین دوره اکبر به تسهیل روابط تجاری با اروپاییان نیز پرداخت. مورخ هندی، ابراهیم ارالی میگوید که خارجیها اغلب تحت تأثیر ثروت افسانهای درگاه مغول قرار میگرفتند، اما درگاه پر زرق و برق واقعیت تیرهتر را در پس خود مخفی نگه میداشت، یعنی حدود یک چهارم از تولید ناخالص ملی امپراتوری، متعلق به ۶۵۵ خانواده بود، در حالی که اکثریت ۱۲۰ میلیون نفری در فقر وحشتناک زندگی میکردند.[۸] اکبر در این دوره به برخی از قوانین اسلامی معترض شده و به نزدیک کردن هندوئیسم و اسلام پرداخت.[۹] او در تلاش برای افزایش تسامح دینی و افزایش آزادی مذهبی مردمان اقدام به ایجاد دین الهی کرد که تلفیقی از آداب ادیان مختلف بود.[۷]
فرزند اکبر، جهانگیرشاه، دوران اوج گورکانیان را رهبری میکرد اما به تریاک معتاد شد و به امور خارجه اعتنایی نداشته و تحت تأثیر قدرتهای رقیب قرار گرفت.[۷] در زمان جانشین او، شاه جهان، فرهنگ و هنر مغولان در اوج خود بود که تاج محل نمودی از آن است.[۷] در این دوره مخارج درگاه بیش از درآمدهای آن شده بود.[۷]
فرزند ارشد و لیبرال شاه جهان، محمد داراشکوه، در نتیجه مریضی او در سال ۱۶۵۸ قدرت را به دست گرفت. با این حال برادر کوچکترش، اورنگزیب، با عالمان سنتی مسلمان متحد شد و علیه تلفیقگرایی مذهبی برادر ایستاده و پادشاهی را به دست آورد. اورنگ زیب در ۱۶۵۹ داراشکوه را شکست داده و اعدامش کرد.[۷] علیرغم بهبود مریضی شاه جهان، اورنگ زیب او را ناقص خوانده و به زندان انداخت. او قدرت نظامی را کسب کرد ولی سختگیری در مذهب و عدم تسامح با مردمان بومی موجب ضعف حکومتش شد.[۷] او سعی در گسترش امپراتوری داشت و مرزهای جنوبی را افزود ولی در زمان مرگش، در سال ۱۷۰۷، اغلب نواحی در دست شورشیان بودند.[۷] او با صرف هزینههای فراوان ناحیهٔ دکن در جنوب هندوستان را فتح کرد ولی در کشورگشایی برای بدست آوردن ناحیهٔ اجدادی خود، توران زمین و آسیای میانه، ناموفق بود.[۱۰]شاه عالم، جانشین اورنگ زیب، سیاستهای مذهبی پدرش را لغو کرد و تلاش کرد تا دولت را اصلاح کند. با این حال، پس از مرگ او در سال ۱۷۱۲، سلطنت مغول به هرج و مرج و منازعات خشونتآمیز وارد شد. تنها در سال ۱۷۱۹ چهار امپراتور یکی پس از دیگری بر تخت سلطنت تکیه کردند.[۷]
از القاب مرسوم فرمانروایان گورکانی «عالم پناه عالم»، «سلطان اعظم»، «پادشاه»، «صاحب قَران»، «شاهنشاه»، «خاقان مکرم» و «ظل الله» بودهاند. در فهرست زیر امپراتوران (با پسزمینه سفید)، مدعیان تاج و تخت (با پسزمینه شیری) و غاصبان آن (با پسزمینه خاکستری)، به همراه اطلاعات مربوط به هرکدام، آورده شدند:
فرمانروایی گورکانیان را به کل شبه قاره هند گستراند و آیینی به نام دین الهی که ترکیبی از اسلام، هندوئیسم، زرتشت و سایر ادیان بود بنیان گذاشت. از او به عنوان بزرگترین پادشاه هند نامبرده میشود.
با حمله به احمد شاه عبدعلی در سال ۱۷۶۱؛ اداره مناطق بنگال، بیهار و اوریسا را به کمپانی هند شرقی بریتانیا در سال ۱۷۶۵، بهطور رسمی واگذار کرد و در سال ۱۸۰۳ تحت حمایت بریتانیا قرار گرفت.
↑Eraly, Abraham The Mughal Throne The Sage of India's Great Emperors, London: Phonenix, 2004 page 520.
↑Eraly, Abraham The Mughal Throne The Sage of India's Great Emperors, London: Phonenix, 2004 page 191.
↑ ۱۰٫۰۱۰٫۱D'souza, Rohan "Crisis before the Fall: Some Speculations on the Decline of the Ottomans, Safavids and Mughals" pages 3-30 from Social Scientist, Volume 30, Issue # 9/10, September–October 2002 page 21.